چون بسی ابلیس آدم روی است است
پس به هر دستی نشاید داد دست
بسیاری از شعرهای مولانا به زبان فارسی در معابر و پارک ها و مسیرهای منتهی به آرامگاه مولانا در بنرهای بزرگی نوشته شده است. برای راهنمایی گردشگران باجه هایی با عنوان «از من بپرس» به زبان مادری مولانا در قونیه ایجاد شده است.
بعد از قریب به چهاردهه برای نخستین بار زبان فارسی در ایام بزرگداشت مولانا در قونیه به رسمیت شناخته شد.
به گزارش «تابناک»؛ روزهای بزرگداشت مولانا در قونیه مدفن این شاعر بزرگ ایرانی چند سالی است که از ۱۵آذر (۵دسامبر) آغاز می شود و تا سالروز وفات حضرت مولانا ادامه دارد. روز ۱۷ دسامبر امسال هفصد و چهل و سومین سالروز درگذشت مولاناست. روز وفات او به روز «عروس» معروف است. در این روز برنامه های ویژه ای تدارک دیده می شود و غلاقه مندان از سراسر جهان به ترکیه می آیند. بیش از سه هزار ایرانی هم از سراسر جهان به ترکیه می آیند.
قریب به ۴۰سال اخیر نه تنها هیچ حرف و سخنی از زبان فارسی نبود بلکه در مقاطعی ما شاهد فارسی ستیزی هم در ایام بزرگداشت مولانا بودیم. عمدتا ترجمه شعرهای مولانا به زبان ترکی و انگلیسی ارائه میشد.
برای یه بازگشت با شکوه یه مطلب توپ رو آماده سرو داریم... :)
جلال الدین سیوطی از عالمان پرکاروکوشای اهل سنت-در درالمنثور (ج۴، ص ۱۶۵) به نقل از ابن جریر از حذیفه ابن الیمان صحابی پیامبر(ص) می آورد که آن حضرت فرمود: «چون بنی اسرائیل در روز سبت سرکشی کرد و برتری جست و پیامبران را کشت،خداوند بختنصر را بر ایشان برانگیخت تا اینکه به بیت المقدس وارد شد و در عوض خون زکریا(ع)، هفتاد هزار نفر از ایشان را کشت و خاندانشان و فرزندان انبیا را به اسارت گرفت و زینت آلات بیت المقدس را با خود به بابل برد.»
حذیفه می گوید: عرض کردم: «ای پیمبر خدا، بیت المقدس که در نزد خداوند مهم بود.» حضرت تأیید کردند و درباره نحوه ساختن و جواهرات به کار رفته در آن توضیح دادند و اینکه بختنصر آنها را به بابل برد و بنی اسرائیل در حالی که بینشان برخی پیامبران و پیغمبرزادگان بود، سالها عذاب کشیدند تا اینکه خداوند بر ایشان رحم آورد: «… فاَوحی الی ملک من ملوک فارس، یقال له کورس و کان مؤمنا، اَن سر الی بقایا بنی اسرائیل حتی تستنقذهم… : پس به یکی از پادشاهان پارس که مرد مؤمنی بود، به نام کوروش، وحی کرد که به نزد بازماندگان بنی اسرائیل برود و آزادشان سازد… فسار کورس ببنی اسرائیل و دخل بیت المقدس حتی رده الیه: کوروش چنین کرد و داخل بیت المقدس شد و زینت آلات آن را بازگرداند و بنی اسرائیل صد سال فرمانبردار خداوند بودند. سپس دوباره به گناه بازگشتند و خدا یکی از پادشاهان روم را بر ایشان چیره گردانید که به بیت المقدس آمد و اهالی را اسیر کرد و مسجد را سوزانید و به آنها گفت: «ای بنی اسرائیل، ان عدتم فی المعاصی، عدنا علیکم فی السبائ: اگر به گناهان بازگردید، ما هم به شیوه اسیر بردن شما برمی گردیم…»(۳۸) آنگاه حضرت فرمود: «این بود بخشی از صفت زینت آلات بیت المقدس و مهدی آنها را به بیت المقدس بازمی گرداند …»
سلام دوستان و حامیان عزیز وب "قلعه حقیقت"
متاسفانه به علت وجود پاره ای از مشکلات از ماه مهر موفق نشدم وب را بروز کنم
اما باید با افتخار بگم که این وب از همین تاریخ به بعد باز هم بروز می شود
امام حسین (ع) چنانچه در کلام ایشان به صراحت ذکر شده است حاضر به بیعت با یزید نبودند و این امر را تا آخرین مرحله زندگی خود با خواندن رجز معروف خود اثبات کردند. عدم بیعت امام با حکومت یزید بن معاویه بر چند اساس استوار است: الف) حکومت یزید هیچ مشروعیت دینی و سیاسی نداشت و بر پایه زور، زر و تزویر توسط معاویه بنا نهاده شده بود. ب) از لحاظ مقام معنوی و اجتماعی بین امام حسین (ع) و یزید فاصله ای بسیار زیاد بود. ج) بیعت امام (ع) با یزید تایید بر حاکمیت نظام سلطنتی در اسلام بود. د) در زمانی که یزید به خلافت رسید با اعلام آمادگی مردم عراق، بستر مناسبی برای قیام مسلحانه مهیا شد که این بستر در دوران های قبل وجود نداشت. ه) نکته اصلی و پایانی که باید به آن اشاره کرد این است که ماهیت صلح با بیعت متفاوت است. بیعتی که یزید به دنبال آن بود با صلحی که معاویه با امام حسن (ع) انجام داد فرق دارد پس باید بین صلح و بیعت فرق قائل شویم . پس این امر که بگوییم امکان داشت حضرت با یزید بیعت کنند امری محال و به دور از باور است. امام حسین (ع) اهل سازش با یزید نبودند و یزید هم کسی نبود که امام را رها کند پس درگیری و جنگ بین آنها حتما پیش می آمد حکومت بنی امیه به سرکردگی یزید به صراحت حکم قتل آن حضرت را صادر کرد تا جایی که یزید تنها چند روز پس از رسیدن به خلافت طی نامه ای به حاکم مدینه دستور به گرفتن بیعت از امام حسین (ع) یا کشتن ایشان را صادر کرد. امور متعددی بر این تصمیم سریع یزید تاثیرگذار است که از آن جمله می توان به این نکات اشاره کرد: امام حسین (ع) اهل سازش با یزید نبودند و یزید هم کسی نبود که امام را رها کند پس درگیری و جنگ بین آنها حتما پیش می آمد و در اصل امام راهی جز جنگ نداشتند. پس باید مکانی را در نظر می گرفتند که حداکثر خواسته های ایشان را تامین کند. با این رویکرد و سابقه ی یزید می توان چنین نتیجه گرفت که یزید هم کسی نبود که کوتاه آمده و دست از قتل امام حسین (ع) بردارد. علاوه بر این بعد از قیام و شهادت امام حسین (ع)، حکومت یزید ثابت کرد که مرد میدان قتل، کشتار و آفریدن فجایع است و هرگونه حرکتی که برخلاف نظرش باشد را به شدت سرکوب می کند که نمونه ی آن جنگ با مردم مدینه و مکه است. چنانچه گفتیم راهی جز جنگ برای امام (ع) باقی نماند پس ایشان شخصا یا بواسطه پیک احوال سایر بلاد اسلامی را جویا شدند. شهرهای مهم و استراتژیک آن زمان مدینه، مکه، بصره، کوفه، شام و شهرهای حاشیه ایی مثل یمن بود. در مورد شهر مدینه باید گفت: اولا مدینه محل استقرار امام (ع) بود و ایشان از باطن و خصوصیات افراد آن خبر داشتند، تا جاییکه امام سجاد (ع) در مورد این شهر و شهر مکه فرمودند در مکه و مدینه بیست نفر هم نیستند که ما را دوست بدارند . ...ادامه مطلب را از دست ندهید...
این مطلب فوق العاده را از دست ندهید.... امام حسین (ع) در شب عاشورا و صبح آن تدابیری اندیشیدند که مانع از محاصره لشکر عمر سعد شدند. این تاکتیک جنگی امام حسین (ع) باعث شد لشکر عمرسعد تلفات بسیاری دهد. امام حسین (ع)، در آغاز ورود به کربلا، نقطه اى را براى بر پا کردن خیمه ها در نظر گرفت که در صورت وقوع درگیرى با دشمن، از دو ویژگى برخوردار باشد: ۱. دشمن، از یک سو بیشتر نتواند به آنها حمله کند؛ ۲. زنان و کودکان، امنیت بیشترى داشته باشند. از این رو، امام (ع) دستور داد خیمه ها را در منطقه اى زدند که پشتِ آن، نیزار بود، به گونه اى که دشمن نمى توانست از پشت به سپاه امام (ع)، حمله کند. در گزارش طبرى، چنین آمده است: حسین (ع)، راه افتاد و طلیعه سپاه عبید اللّه، با او برخورد کردند. وقتى چنین دید، راهش را به سوى کربلا، کج کرد و براى این که تنها از یک جانب بجنگد، نیزار و گیاهان تازه را در سمت پشتِ سر قرار داد و خیمه هایش را بر پا کرد. و در گزارش ابن اعثم، مى خوانیم: یاران حسین (ع)، فرود آمدند و بارها را در حوالى فرات، مستقر کردند و خیمه ها را براى خانواده حسین (ع) و فرزندانش، بر پا نمودند و خویشاوندانش، خیمه هایشان را در اطراف خیمه او بر پا کردند. افزون بر این، پشت خیمه ها و یا پشت نیزارى که خیمه ها جلوى آن بود، گودالى شبیه به جوى آب قرار داشت که به گزارش طبرى، امام (ع) در ساعتى از شب عاشورا، دستور داد تا آن را کَندند و چیزى شبیه به خندق، درست کردند و در آن، هیزم و نِى ریختند تا هنگام حمله دشمن، آن را آتش بزنند و مانعى دیگر براى حمله از پشتِ سر ایجاد نمایند. در این گزارش، آمده است: امام حسین (ع)، صبحگاه عاشورا، دستور داد تا هیزم و نِى آوردند و پشتِ خانه ها، آتش برافروختند تا مبادا دشمن، از پشتْ حمله کند. همچنین به دستور حسین (ع)، به جایى در پشتِ جایگاهشان که همانند نهر آب، گود بود، نِى و هیزم آوردند و آن را در ساعاتى از شب کَنْدند و به صورت خندق، در آوردند و نِى ها و هیزم ها را در آن ریختند و گفتند: هر گاه بر ما تاختند و قصد جنگ با ما را داشتند، این جا را آتش مى زنیم تا از پشتِ سر، حمله نکنند و تنها از یک سو با ما رو به رو شوند. این کار، برایشانْ سودمند افتاد. اقدام دیگرى که براى پیشگیرى از حمله دشمن از پشت سر، به دستور امام (ع) در شب عاشورا انجام شد، این بود که یاران امام (ع)، خیمه هاى خود را در کنار هم قرار دادند و با طناب، آنها را از سه طرف به هم متصّل کردند و فقط یک راه از رو به رو براى برخورد با دشمن، باقى گذاشتند. ......ادامه مطلب را از دست ندهید.....
....تا ابد نمی توان دروغ گفت
...حتی...
به زود باور ترین آدم ها....
قصه ها و افسانه ها و باورهای خرافی سینه به سینه از دوران غارنشینی به داستان های آفرینش رسیده و اهریمن زادگان در برابر فرشتگان و آفریده های خداوند صف آرایی کردند. گروهی از موجودات شرور هم که توان نبرد روردررو را نداشتند در تاریکی و سیاهی در کمین انسان نشستند. برای آشنایی بهتر با این موجودات، تعدادی از آنها را دسته بندی های مکانی کرده ایم.
هیولاهای گیلان
شبح جنگل
یه چوم یه لنگ
این موجود افسانه ای به باور خرافی عده ای بسیار قوی و نیرومند است با هیکلی درشت و بی قوراه، با یک چشم بزرگ و نورانی در وسط پیشانی. این موجود یک پای بسیار بزرگ دارد و جای پای او به گفته کسانی که ادعای دیدن آن را دارند، به اندازه یک سینی بزرگ مسی است. این موجود عحیب در اعماق جنگل و جاهای بسیار دورافتاده و ترسناک زندگی می کند. ادعا می کنند این موجود قبل از حمله به قربانی هایش که معمولا تنها هستند، آنها را با نام و نشان صدا می زند. اینکه این هیولا نام انسان ها را از کجا می داند، معلوم نیست.
....ادامه مطلب را از دست ندهید....
قصه ها و افسانه ها و باورهای خرافی سینه به سینه از دوران غارنشینی به داستان های آفرینش رسیده و اهریمن زادگان در برابر فرشتگان و آفریده های خداوند صف آرایی کردند.
هیولاهای بختیاری
• الازنگی
در باورهای خرافی منطقه بختیاری و لرستان موجودی افسانه ای به نام «الازنگی» وجوددارد. الازنگی یک غول آدمخوار است که قدرت تغییر چهره دارد ودر کوهستان ها با فریب و حیله مردم را گول زده با خود به غارش می برد و آنان را می خورد. در گذشته به کسانی که تنها به کوهستان می رفتند، هشدار داده می شد تا مواظب این غول باشند و گول افراد ناشناس را نخورند. درباره این موجود افسانه ای قصه جالبی وجود دارد.
در قصه آمده که روزی هفت دختر به دلیل فقر خانواده شان در کوهستان رها می شوند تا آنکه الازنگی در شکل پیرمردی مهربان نزد آنان رفته، فریب شان داده و آنها را به غار خود می برد. یکی از این دختران به نام «تمتی» متوجه می شود که اگر به خواب برود توسط دیو خورده خواهدشد. پس با بریدن دست خود پاشیدن نمک بر آن بیدار مانده و با حیله و نیرنگ بالاخره دیو را فریب داده با تهیه وسایل فرار، خواهران خود را نجات داده و می گریزند. دیو که متوجه حیله تمتی می شود، آنان را تعقیب می کند، اما با زرنگی و حیله دختر، در رودخانه افتاده و هلاک می شود.
• تپ تپو
سعلوه
.....ادامه مطلب را از دست ندهید....