(( تاریخ اسلام و پورپیرار))
کم کم به روز 18 ذی الحجه نزدیک میشویم. روزی که در آن فرمان جانشینی شیر خدا علی (ع) توسط پیامبر اعظم (ص) اعلام شد. در این روز به هنگام بازگشت از حج، پیامبر (ص) دستور توقف کاروان را داد و فرمود تا منبری آماده کنند. در این روز پیامبر (ص) جانشینی علی (ع) را اعلام نمودند.
پیامبر (ص) فرمودند: خداوند مولای من و من مولای مؤمنان هستم و بر آنها از خودشان سزاوارترم. ای مردم هر کس که من مولای اویم این علی هم مولای اوست.
ناصر پورپیرار که به خیال خود سنگ اسلام را به سینه میزند البته او نوع طالبانی آن را، در کتاب برآمدن اسلام، جلد دوم: بررسی اسناد ادعاهای بچه گانه و عجیبی ارائه میکند که به همان بیسندی گفتارش در مورد تاریخ ایران باستان است. پورپیرار در صفحه ی 134 مینویسد:
روایت است که رسول خدا [ص] در بازگشت از حجه الوداع و در محل غدیر خم، در حضور جمعی، که تا قریب 150 هزار شماره کردهاند، داماد خود امام علی [ع] را به جانشینی برگزید (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 134)
به «داماد خود» توجه کنید و فکر کنید او چه منظور چندش آوری در ذهن پلیدش بوده است. سپس موذیانه این پرسش را مطرح میکند چطور شد که آن جمع بزرگ از مسلمانان فراموش کرده و به سقیفه گردن گذاردهاند؟ (ص 135 همان کتاب). او در ادامه مینویسد:
چرا که از مجموع رفتارهای به جا مانده، چنین منتقل میشود که امام علی [ع]، به علت تک رویها [!!!] و اقامتهای مستمر و سازش ناپذیر خویش بر موضع حق، مورد نکوهش [!!!!!!] و موجب ناخشنودی هر سه مرکز قدرت اسلام، از صحابه و مهاجرین و انصار بوده است و همراهان رسول خدا [ص]، توجه پیامبر [ص] در حدیث غدیر را، توصیه به ملاطفت و اخوت بیشتر با امام علی [ع] گرفتهاند و نه جانشینی [!!!!](برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 135).
از دید پورپیرار ظاهرا مسلمانان منتظر رحلت پیامبر (ص) بودهاند تا به علی (ع) آسیب برسانند!!! این شدت کج فهمی و شیعه ستیزی پورپیرار را نشان میدهد. سپس برای اینکه نشان دهد که اگر خلاف نظر او فکر کنیم همه مسلمانان را نامسلمان دانسته ایم چنین مینویسد:
زیرا اگر سخنان پیامبر [ص] را به جانشینی صریح تعبیر کنیم، پس معتقد شدهایم که آن همه مومن صدر اسلام، حتی با دریافت درست پیام، از اجرای آن طفره رفتهاند، پس بیشک آنها را نمیتوان مومن شمرد و بدین ترتیب اسلام پس از پیامبر[ص] را، از ایمان و محتوا تهی کردهایم. (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 135).
میبینید که آقای ناصر پورپیرار که تا دیروز عمله ی حزب توده بود و دین را افیون توده ایها میدانست امروز برای ما مفسر کلام شده و میگوید که اگر جانشینی علی (ع) را باور کنید، اسلام را نابود کردهاید. آیا بوی وهابیت از این نوشتار به مشام شما نمیرسد؟
پورپیرار میگوید نوع رفتار حاضران در غدیر خم که جمعی شامل صحابه، مهاجران و اصحاب بوده است ملاک تفسیر واقعه است، یعنی: آنچه که رخ داده، تفسیر درست حدیث غدیر است و اگر عکس آن فکر کنیم، به اسلام پس از پیامبر (ص) ضربه زدهایم!!! جالب اینجاست که پورپیرار چند سطر بالاتر میگوید که امام علی [ع]، به علت تک روی ها [!!!] و اقامت های مستمر و سازش ناپذیر خویش بر موضع حق، مورد نکوهش [!!!!!!] و موجب ناخشنودی هر سه مرکز قدرت اسلام، از صحابه و مهاجرین و انصار بوده است، حال باید از پورپیرار پرسید: اگر این جمله شما را قبول کنیم معنی آن اینست که صحابه، مهاجرین و انصار از حق دور بودهاند و با علی (ع) که بر راه حق اصرار داشته سازگار نبوده و او را نکوهش میکردهاند!!!! پس اینها چگونه مومنانی هستند که ماندن بر حق را نکوهش میکنند؟ حال این کسانی که به قول پورپیرار در راه حق گام بر نمی داشته اند چگونه رفتارشان ملاک تفسیر حدیث غدیر قرار میگیرد؟!!!!
پورپیرار ادامه میدهد که:
پس میتوان پرسید که چرا پیامبر [ص] در وصیتی آشکار [!!!]، مثلا سالی پیش از وداع، کسی را با حکم صریح [!!!!]، به جانشینی خود برنگزید [!!!!!!] تا زبان راویان باز و قلم تاریخ نویسان قرن سوم به بعد چنین آزاد نباشد؟ (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 138).
پورپیرار به پیامبر خدا (ص) خرده میگیرد که چرا با حکم صریح کسی را جانشین نکرده؟! آیا صرتحتر از واقعهی غدیر؟ آیا در جایی شلوغتر از غدیر خم؟! حال که پیامبر (ص) در چند ماه مانده به رحلت، جانشین مشخص کرده میگوید چرا از قبلتر مشخص نشده و احتمالا اگر از قبل مشخص فرموده بودند میپرسید چرا نزدیک رحلت اینکار را نکردند تا مشمول مرور زمان نشود؟!!! او در این بیان موذیانه مدعی است که غدیر خم وصیت آشکار پیامبر (ص) به جانشینی علی (ع) نبوده!! و یک حکم صریح نبوده است!!!
باید پرسید به چه دلیل پیامبر (ص) در آن صحرای سوزان مردم را از راه بازداشت؟ آیا برای اینکه صرفا بگوید من علی (ع) را دوست دارم؟ مگر مردم نمیدانستند پیامبرشان، علی (ع) را دوست دارد؟
در نهایت ناصر پورپیرار دست به کار شده و همچون دیگر موارد از سر بیسوادی و تناقض بافی مینویسد:
این جا، به گمان من، حکمتی پیامبرانه نهفته است! رسول خدا [ص] را، به ویژه اواخر عمر، در محاصره سه گروه مییابیم، که هر کدام مدعی مالکیت اسلام اند.مهاجرین که با واگزاردن عقبه و قبیله خود در مکه همراه پیامبر [ص] به مدینه هجرت کردند و در راسشان ابوبکر است، که یار غار پیامبر [ص] بود. انصار، که از مهاجرین در مدینه استقبال کردند، از بذل مال و امکانات و خون دریغ نداشتند و موجب رونق اسلام پس از هجرت شدند، و صحابه، که بسیاری از آنان مدعی حضور و اثر ایدئولوژیک در اسلام و در کنار پیامبرند و افسانهایترین آنها سلمان پارسی است که اختراعی به قصد تحریک ایرانیان بوده است. (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 139).
حال جناب پورپیرار پا را فراتر گذاشته، حکمت پیامبر (ص) را دلیل رد جانشینی علی (ع) دانسته و همانهایی را که رفتارشان را ملاک تفسیر حدیث غدیر دانسته بود به دنیاپرستی متهم میکند. پورپیرار برای رسیدن به مقصد از هیچ توهینی فروگذار نیست. او برای اینکه ثابت کند پیامبر (ص) علی (ع) را به جانشینی انتخاب نکرده است، خود را وادار میبیند که تمام اطرافیان پیامبر (ص) را در راه دنیازدگی قرار دهد. پورپیرار در ادامه مینویسد:
منطقی است باور کنیم که پیامبر [ص] نیز به جایگاه واقعی این سه گروه، نزد امت و قدرت آشکار و پنهان آنها در حوزه اسلام تازه پای، اشراف کامل نداشته و درست به همین دلیل، از عنوان کردن جانشین خویش، که باید به یکی از این سه گروه متعلق باشد، طفره رفته است. در این کار خردی پیامبرانه مییابیم: بگذار هر گروه که زبان مشترک قابل فهمتری به کار میبرد، سیاست و خرد نابتری بروز میدهد و تمایل عمومی بیشتری بر میانگیزد، جانشینی معین کنند و چنین شد. پیامبر خدا[ص] نمیتوانست این خطر را نادیده بگیرد که جانشین انتخابی او، به علت کارشکنیهای احتمالی، که پیامبر [ص] ردٌ آن را میشناخت و با وسعت آن آشنا بود، از عهده اداره امور مسلمین برنیاید و شکست اندیشه و امت اسلام، به حساب بیدرایتی رسول خدا [ص] در تعیین جانشین و موضعگیری جانب دارانهی او گذارده شود و چنین شد که پیامبر [ص]، جمهوریت را بر سلطنت ترجیح داد و طبیعی بود که … (برآمدن اسلام، بررسی اسناد، بخش دوم. ص 139)
همانگونه که میبینید ناصر پورپیرار حد خود را فراموش کرده و بدون هیچ ترسی که نشانه ی حمایت دستهای پنهان از اوست علم و عصمت پیامبر (ص) را زیر سوال برده و مدعی میشود چون پیامبر (ص) از اوضاع مسلمین آگاه نبوده و به این دلیل کسی را به جانشینی معرفی نکرده است!!!!
آقای پورپیرار در اینجا انتخاب علی (ع) را با پذیرش سلطنت مقایسه کرده و مدعی است اگر پیامبر (ص)، علی (ع) را انتخاب کرده باشد، قبول سلطنت از سوی پیامبر (ص) بوده است. این دیگر اوج بیشرمی این توده ای شیعه ستیز است.
او موذیانه یکی از دلایل دشمنان شیعه را ملاک گذاشته و با بازی با کلمات میخواهد ثابت کند که پیامبر (ص) نسبت به آینده امت بیتوجه بوده است. به عبارتی روش سلبی را در پیش گرفته که پیامبر (ص) در این مورد احساس مسئولیتی نکرده است!!! این به معنای اهمال در یکی از ضروریات اسلام و مسلمین است. در صورتی که معتقدیم اسلام دین جامعی است که در تمام ابعاد زندگی انسان دستورات کاملی دارد، حال چگونه ممکن است برای اداره جامعه اسلامی چاره اندیشیده نشود؟ توجه کنید که در اسلام هدایت دینی و حکومتی در دست یک نفر بوده است.
بعلاوه مشخص نکردن جانشین خلاف سیره رسول اکرم (ص) بوده و ایشان به عنوان نمونه هرگاه برای جنگ از مدینه خارج میشدند کسی را به جای خود نصب میکردند تا امور را ساماندهی کند. حال چگونه باور کنیم که پیامبر (ص) در سفری که در آن بازگشت نیست، کسی را به جانشینی خویش برنگزینند.
چگونه است که خلفا به فکر آینده مسلمین بوده و برای خود جانشین تعیین کرده اند اما پیامبر (ص) چنین کاری نکردند؟ اگر چنین چیزی درست باشد تمام ادله های که اهل سنت در توجیه اقدام خلفا برای انتخاب جانشین بعد از خود ارائه میکنند زیر سئوال میرود. آیا وظیفه پیامبر (ص) تنها گرفتن وحی و ابلاغ آن به مردم بوده یا اینکه وظایفی مثل تفسیر قرآن شرح مقاصد و بیان اهداف، تبیین احکام و پاسخ به شبهات و… را نیز به عهده داشته است. حال پس از او چه کسی برای این کار مناسب است؟ چه کسی بهتر از پیامبر (ص) میتواند چنین انتخابی را انجام دهد؟
جناب پورپیرار بهتر بود پیش از تلاش برای زیر سوال بردن جانشینی علی (ع) نگاهی به کتاب معظم مرحوم علامه امینی، الغدیر، میانداختند تا بفهمند که:
در میان اصحاب رسول خدا (ص ) 110 نفر، در میان تابعین 84 نفر، در میان علماى قرن دوم هجرى 56 نفر، در میان علماى قرن سوم هجرى 92 نفر، در میان علماى قرن چهارم هجرى 43 نفر، در میان علماى قرن پنجم هجرى 24 نفر، در میان علماى قرن ششم هجرى 20 نفر، در میان علماى قرن هفتم هجرى 21 نفر، در میان علماى قرن هشتم هجرى 18 نفر، در میان علماى قرن نهم هجرى 16 نفر، در میان علماى قرن دهم هجرى 14 نفر، در میان علماى قرن یازدهم هجرى 12 نفر، در میان علماى قرن دوازدهم هجرى 13 نفر، در میان علماى قرن سیزدهم هجرى 12 نفر، در میان علماى قرن چهاردهم هجرى 19 نفر حدیث غدیر را ذکر کردهاند.
همچنین حدیث غدیر در کتب معتبر اهل سنت از جمله در کتاب «مسند» امام احمد حنبل، در «سنن» ترمذى، «مسند احمد» و در «مستدرک» حافظ ابن عبداللّه حاکم نیشابورى به مضامین مختلف ذکر شده است.
بهتر است جناب پورپیرار در اموری که تخصص ندارند وارد نشده و تلاش نکنند ذهن جوانان این مرز و بوم را به سویی که اربابان خارج نشینشان فرمان میدهند هدایت کنند.
خوشبختانه هوشیاری ایرانیان، به افرادی همچون ناصر پورپیرار اجازه نخواهد داد تا اعتقادات آنها را به بازی گرفته و اهداف بلند پروازانهی صهیونیسم و نو محافظه کاران آمریکایی را پیاده کنند. از پورپیرار که صدام را قهرمان دانسته و شهیدان ایرانی و قهرمانان 8 سال دفاع مقدس را آدمکش مینامد توقعی بیش از این نیست. توقع از کسانی است که هنوز به هوش نیامده و با حمایتهای بیجا از یک عنصر خود فروخته، آگاهانه یا ناآکاهانه در راه اهداف دشمنان ایران و شیعه قدم برمیدارند.
امید که چشمهایشان به زودی بر حق باز شود.
برای آن دسته از طرفداران پورپیرار که ارجاعات ما را به کتاب پورپیرار نادرست میخوانند اسکن صفحات مورد اشاره ما تهیه شده است.
صفحه 134 / صفحه 135 / صفحه 135(بخش دوم) / صفحه 138 / صفحه 139 کتاب پلی بر گذشته بر امدن اسلام بخش دوم را بخوانید.