"قلعه حقیقت"

من یک آریایی مسلمانم

"قلعه حقیقت"

من یک آریایی مسلمانم

آریایی بودن، ایرانی بودن، وطن پرستی، هیچ کدام معنی اسلام ستیزی را نمی دهد.

طبقه بندی موضوعی

استاسیس قهرمان مبارزه با اعراب متجاوز در سیستان

سه شنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۱۰ ق.ظ

استاسیس در سال 150 ( ه ق) در سیستان علیه منصور خلیفه عرب قیام کرد. او به خاطر دلیری وشجاعتش در میان مردم از محبوبیت خاصی بر خوردار بود.به همین روی طولی نکشید که استاسیس با حمایت حریش که تمام عمر خود را صرف جنگیدن با خلفای اعراب کرده بود توانست سیستان را فتح کند. بعد از فتح سیستان نامه ای برای منصور نوشت و از او خواست که تسلیم شود در غیره این صورت به بغداد ( پایتخت ایران) لشکر کشی خواهد کرد.

منصور بعد از خواندن نامه خشمگین شد و سپاهی عازم سیستان کرد تا استاسیس را به بند کشد ولی با کمال ناباوری سپاهش با شکست روبرو شد. استاسیس با پشتوانه سپاهی 300 هزارنفره هرات و بادغیس و بعد خراسان را تصرف کرد. وی 300هزار جنگ جو در فرمان داشت وچون بر خراسان دست یافت بسوی مرو رود تاخت. اجثم مرورودی برای مقابله با او شتافت و پس از نبردی سخت همراه بسیاری از یارانش کشته شد از ان میان معاذ بن مسلم معاذ. جبرئیل بن یحیی. حماد بن عمرو. ابوالنجم سیستانی وداوود بن کراز فرار را برقرار ترجیح دادند .
....ادامه مطلب را از دست ندهید....





اخبار پیروزیهای استاسیس لرزه بر اندام منصور افکنده بود. منصور سپاهی به فرماندهی پسرش مهدی و تنی چند از سرداران شجاعش برای مقابله با استاسیس گسیل داشت و اینبار هم با ناکامی روبرو شد مهدی به دست استاسیس زخمی و بسیاری از یارانش کشته شد ومهدی ناگزیر عقب نشینی کرد. منصور بعد از شکست خوردن مهدی اخرین امید خود یعنی خازم بن خزیمه را با سپاهی عظیم به جنگ استاسیس روانه کرد بسیاری از شکست خوردگان جنگ اجثم و مهدی به او پیوستن او چندین بار در مقابل استاسیس لشکر بیاراست ولی هر بار با شکست روبرو شد و بسیاری از یارانش کشته شد منصور دیگر امیدی به پیروزی نداشت به دستور وی : ابوعون و عمروبن سلم بن قتییه از تخارستان به یاری خازم شتافتند.

خازم ابن خزیمه به خوبی میدانست که این اخرین نبرد است و اگر این بار هم نتواند استاسیس و حریش را شکست دهد بدون شک منصور سرنگون خواهد شد از این روی به فکر چاره گشت و در اخر با هم فکری نخبگان سپاه با حیله توانست مسئول اذوقه لشکر استاسیس را راضی به مسموم کردن غذای لشکریان استاسیس کند. در نیمه های شب خازم با سپاهش به استاسیس ویارانش شبیخون زد وجنگ سختی میانشان در گرفت جنگ تا صبح به طول انجامید و سر انجام 280 هزار نفر از سپاه استاسیس جان باختند. در این جنگ 14 هزار نفر از لشکر استاسیس اسیر شدن که اکثر انان به دستور خازم گردن زده و تنها تعدادی از زنان جنگجوی لشکر استاسیس زنده ماندن.

استاسیس همراه حریش و اندک یارانش به کوه بینالود پناه برد طولی نکشید که کوه به محاصره خازم و یارانش درامد.

استاسیس نامه ای نوشت و رو به یارانش کرد و گفت در بین شما کسی هست تا این نامه را به دست خازم بن خزیمه برساند ولی هیچکس پاسخی نداد حریش از جای بر خواست و گفت من میتوانم نامه را نزد خازم ببرم در پاسخ استاسیس روی به حریش کرد و گفت نمیتوانم قبول کنم که تو نامه را نزد خازم ببری استاسیس دوباره پرسید ایا کسی هست؟ اینبار هم کسی پاسخی نداد و باز هم حریش گفته خود را تکرار کرد استاسیس به ناچار قبول کرد تا حریش نامه را نزد خازم ببرد. حریش روی به استاسیس کرد گفت ایا میتوانم از محتوای نامه باخبر شوم استاسیس پاسخ داد میخواهم در مقابل ازادی اسیر شدگان و بازماندگان سپاهم خود را تسلیم کنم حریش با ناباوری گفت باور نمیکنم ایا این سخن توست یا من دیوانه شده ام استاسیس پاسخ داد اگر من خود را تسلیم کنم بازماندگان سپاه و اسیر شدگان زنده خواهند ماند ولی در غیر این صورت همگی کشته خواهیم شد پس نامه را به دست خازم برسان و به سلامت باز گرد چون بعد از من فرماندهی سپاه با تو خواهد بود.
حریش چنین کرد و به راه افتاد. خازم بن خزیمه در خیمه اش در حال استراحت بود که نگهبانی وارد خیمه شد و گفت سواری دستهایش را به سینه گرفته و بسوی ما می اید خازم از خیمه بیرون امد او سوار را به خوبی میشناخت بارها طعم تلخ زخم شمشیراین شیر پیر را چشیده بود حریش در مقابل خازم و ایستاد و بانگ بر اورد من سپهسالار شاهنشاه ایران حریش هستم نامه را به خازم داد و گفت این نامه را بی درنگ به منصور برسان. حریش بازگشت تا بسوی استاسیس برود که خازم دستور داد راه را برحریش ببندید و او را در بندش کنید و سپس با کنایه و خنده به حریش گفت پیر پیراست باشد که شیر باشد حریش از این سخن خشمگین شد و در چشم بر هم زدنی شمشیرش را بر گردن خازم بن خزیمه نهاد و در جواب او مانند شیر غرید گفت شیر شیر است باشد که پیر باشد فرمان ده تا راه را برایم باز کنن.

خازم نامه را به منصور رساند و از او کسب تکلیف کرد. منصورکه از لشکر کشی های استاسیس به تنگ امده بود شرط را پذیرفت و فرمان ازادی زنان در بند سپاه استاسیس را صادر و به خازم دستور داد تا به بازماندگان سپاه استاسیس امان دهد و استاسیس را در بند کشد و وی را به بغداد منتقل سازد.
در اخر استاسیس به حریش چنین گفت بعد از مرگم جسدم را به کوه دماوند ببر و بسوزان تا باد خاکسترم را به جای جای ایران ببرد.
دماوند آرامگاه این بزرگ مرد

خازم استاسیس را در بند کرد و نزد منصور برد و از او خواست تا در مقابل منصور به خاک بیفتد ولی استاسیس چنین نکرد مهدی شمشیر کشید وزخمی کاری به هر دو پای او وارد ساخت تا او در مقابل منصور به خاک بیفتد ولی استاسیس دستانش را بر زمین نهاد و مانع شد اینبار مهدی با شمشیر دستانش را هدف قرار داد و عاقبت استاسیس به خاک افتاد.
به دستور منصور خلیفه عباسی استاسیس را در میدان شهر به دار اویختن بعد مرگ وی حریش شبانه جسد استاسیس را ربود و به دماوند برد تا به وصیت وی جامع عمل بپوشاند.

این مرز و بوم از ازل تا کنون مورد تجاوز منصور ها و مورد حمایت استاسیس ها بوده و در این بین از خود گذشتگی حوریش ها مرز بین این دو جناح رو مشخص نموده است ، ما نیز نه تنها وارث این این مرز و بوم هستیم بلکه وارث تمام این خصلتها نیز هستیم و دفاع از انها دفاع از تمدن و ذات ازلی آزادگی ایرانیست.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۵/۰۶/۰۲
Matin Delove

نظرات  (۱)

AFAIC tht'as the best answer so far!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">